هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد

هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد تربت پارس، چو جان جسم

جملات محمدتقی بهار

مجموعه بهترین جملات محمدتقی بهار

دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار

دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار خون گریه کنم تا بگشایم گره

خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار،

سخنان آموزنده محمدتقی بهار

گلچین سخنان ناب و آموزنده محمدتقی بهار

ای دلبر من‌، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایه ناز بارت ببرم ای دلبر من

ای دلبر من‌، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایهٔ ناز بارت ببرم

خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی دیدار رخ یار دل‌ افروز و دگر هیچ

شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار،

ای کاش دلم به دوست مفتون نشدی چون‌ مفتون‌ شد ز هجر مجنون نشدی

ای کاش دلم به دوست مفتون نشدی چون‌ مفتون‌ شد ز هجر مجنون نشدی چون‌مجنون‌شد ز رنج پرخون نشدی چون‌

به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم کند داغ دلم همیشه تازه از این مطلب تازه‌تر ندارم

به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم کند داغ دلم همیشه تازه از این

جمله زیبای محمدتقی بهار

جملات و سخنان زیبای محمدتقی بهار

همی تا توانی سخن نرم دار دل مردمان با سخن گرم دار

همی تا توانی سخن نرم دار دل مردمان با سخن گرم دار

من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل می گذرد

بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست چشمی به ره و سبزه‌ عصایی در دست گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست

بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست چشمی به ره و سبزه‌ عصایی در دست گویی مجنون به انتظار لیلی

متن کوتاه و عکس نوشته محمدتقی بهار

بهترین عکس نوشته ها از جملات و سخنان زیبای محمدتقی بهار

افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست

افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که

خوش باش که گیتی نه برای من و توست وین کار برون ز ماجرای من و توست

خوش باش که گیتی نه برای من و توست وین کار برون ز ماجرای من و توست در خلقت عالم

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است اعضای وجودم همه فریاد کشیدند احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است

از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است اعضای وجودم همه فریاد کشیدند احسنت

بنده‌ی تنهایی‌ام تا زنده‌ام گوشه‌ای دور از همه جوینده‌ام می‌کشد جان را هوای روز یار از چه با غیر آورم سِر روزگار؟

بنده‌ی تنهایی ‌ام تا زنده‌ام گوشه‌ای دور از همه جوینده‌ام می‌کشد جان را هوای روز یار از چه با غیر

امشب ز فراق دوست خوابم نبرد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده آب حسرت بارد بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد

امشب ز فراق دوست خوابم نبرد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده آب

امروز نه کس ‌ز عشق آگه چو من است کز شکّر عشقم‌ همه‌ شیرین ‌سخن‌ است در هر مژه من به ره خسرو عشق نیروی هزار تیشه کوهکن است

امروز نه کس ‌ز عشق آگه چو من است کز شکّر عشقم‌ همه‌ شیرین ‌سخن‌ است در هر مژه من

هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود

هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ