محمدتقی بهار – من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید

من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل می گذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یادکنید

عندلیبان‌!گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریادکنید

یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشادکنید

هرکه دارد زشما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزادکنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانهٔ صیادکنید

شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانهٔ هستی شده بر بادکنید

بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهادکنید


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل