محمدتقی بهار – دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار

فاطمه زاهدی دسته بندی: محمدتقی بهار. موضوعات: شعر و شاعری، عاشقانه، و غم و اندوه. برچسب: گریه. حرفه: جملات کوتاه شاعران بزرگ و جملات نویسندگان بزرگ و معروف.

دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار

دردا که ندیدیم وصال رخ دلدار
هجر آمد و آورد غم و محنت بسیار

خون گریه کنم تا بگشایم گره از کار
دردا که مرا خون دل و دیده قرین شد

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

خوش باش که گیتی نه برای من و توست وین کار برون ز ماجرای من و توست
بنده‌ی تنهایی‌ام تا زنده‌ام گوشه‌ای دور از همه جوینده‌ام می‌کشد جان را هوای روز یار از چه با غیر آورم سِر روزگار؟
من نگویم که مرا از قفس آزادکنید قفسم برده به باغی و دلم شادکنید
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟ بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ گویی بهشت آمده از آسمان فرود