محمدتقی بهار – امشب ز فراق دوست خوابم نبرد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد

فاطمه زاهدی دسته بندی: محمدتقی بهار. موضوعات: دوست و شعر و شاعری. برچسب: حسرت. حرفه: جملات کوتاه شاعران بزرگ و جملات نویسندگان بزرگ و معروف.

امشب ز فراق دوست خوابم نبرد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده آب حسرت بارد بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد

امشب ز فراق دوست خوابم نبرد
هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد

از بس که دو دیده آب حسرت بارد
بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

امروز نه کس ‌ز عشق آگه چو من است کز شکّر عشقم‌ همه‌ شیرین ‌سخن‌ است در هر مژه من به ره خسرو عشق نیروی هزار تیشه کوهکن است
بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست چشمی به ره و سبزه‌ عصایی در دست گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست
به دل جز غم آن قمر ندارم خوشم ز آنکه غم دگر ندارم کند داغ دلم همیشه تازه از این مطلب تازه‌تر ندارم
خوش باش که گیتی نه برای من و توست وین کار برون ز ماجرای من و توست
ای دلبر من‌، تاج سر من یک دم ز وفا، بنشین بر من نازت بکشم ای مایه ناز بارت ببرم ای دلبر من
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست