رهی معیری – نوبهار آمد و گل سر زده، چون عارض يار اي گل تازه، مبارک به تو اين تازه بهار

فاطمه زاهدی دسته بندی: رهی معیری. موضوعات: شعر و شاعری. برچسب: گل. حرفه: جملات کوتاه شاعران بزرگ.

نوبهار آمد و گل سر زده، چون عارض يار اي گل تازه، مبارک به تو اين تازه بهار

نوبهار آمد و گل سرزده چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار

با نگاری چو گل تازه روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه چو رخسار نگار

لاله‌وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بُوَد چون رخ دلبر گلزار

زلف سنبل شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس شده از خواب زمستان بیدار

چمن از لالهٔ نورُسته بُوَد چون رخ دوست
گلبن از غنچهٔ سیراب بُوَد چون لب یار

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

برد آرام دلم، يار دلارام کجاست؟ آن دلارام که برد از دلم آرام کجاست؟
ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
خیال روی تو را می برم به خانه ی خویش چو بلبلی که برد گل به آشیانه ی خویش
آن دم که باتو باشم. محنت و غم سرآيد و آن شب که بي تو باشم. جانم ز تن برآيد
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام با یاد رنگ و بوی تو، ای نوبهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام