بوي آغوش تو را از نفس گل شنوم
گل نورسته مگر دوش در آغوش تو بود؟
رفتم از کوي تو چون بوي تو، همراه نسيم
اين گلستان به خس و خار چمن ارزاني
هنوز گردش چشمي نبرده از هوشت
که ياد خويش هم از دل شود فراموشت
تسکين ندهد شاهد و ساقي دل ما را
مشکل که قدح چاره کند مشکل ما را
خيال روي تو را، مي برم به خانه خويش
چو بلبلي، که برد گل به آشيانه خويش