پروین اعتصامی – رنجشی ما را نبود اندر میان کس نمیداند چرا رنجید و رفت

رنجشی ما را نبود اندر میان  کس نمیداند چرا رنجید و رفت

اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت

بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت

گر چه دریای وجودش جای بود
عاقبت یک قطره خون نوشید و رفت

گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت

من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت

رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت

تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل