فروغ فرخزاد – دل من کودکی سبک‌سر بود خود ندانم چگونه رامش کرد

فاطمه زاهدی دسته بندی: فروغ فرخزاد. موضوعات: شعر و شاعری، عاشقانه، و غم و اندوه. برچسب: کودک. حرفه: جملات کوتاه شاعران بزرگ.

دل من کودکی سبک‌سر بود خود ندانم چگونه رامش کرد

دل من کودکی سبک‌سر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد

اوکه می‌گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد؟

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود
آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست
با آنکه رفته‌ای و مرا برده‌ای ز یاد می‌خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
این چه عشقی است که در دل دارم / من از این عشق چه حاصل دارم / می گیریزی زمن و در طلبت / بازهم کوشش باطل دارم
عاقبت خط جاده پایان یافت / من رسیده ز ره غبار آلود / تشنه بر چشمه ره نبرد و دریغ / شهر من گور آرزویم بود
هر چه دادم به او حلالش باد / غیر از آن دل كه مفت بخشیدم / دل من كودكی سبكسر بود / خود ندانم چگونه رامش كرد / او كه میگفت دوستت دارم / پس چرا زهر غم به جامش كرد