فردوسی – به کام تو گردد سپهر بلند دلت شاد بادا تنت بی‌گزند

به کام تو گردد سپهر بلند دلت شاد بادا تنت بی‌گزند

به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد بادا تنت بی‌گزند

به موبد چنین گفت نوشین‌روان
که با داد ما پیر گردد جوان

به گیتی نباید که از شهریار
بماند جز از راستی یادگار

چرا باید این گنج و این روز رنج
روان بستن اندر سرای سپنج

چو ایدر نخواهی همی‌آرمید
بباید چرید و بباید چمید

پراندیشه بودم ز کار جهان
سخن را همی‌داشتم در نهان

که تا تاج شاهی مرا دشمنست
همه گرد بر گرد آهرمنست

به دل گفتم آرم ز هر سو سپاه
بخواهم ز هر کشوری رزمخواه

نگردد سپاه انجمن جز به گنج
به بی مردی آید هم از گنج رنج

اگر بد به درویش خواهد رسید
ازین آرزو دل بباید برید


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل