شاید عده کمی موافق نباشند که آلفرد هیچکاک، جکسون پولاک و فیودور داستایوفسکی هنرمندانی ذاتی در عرصه فعالیت خود بودند. با این حال، حتی نوابغ خلاق نیز همکارانی دارند.
چه به عنوان هنرمندانی بااستعداد به نوبه خود، یا همکارانی حرفهای و حامیانی ارزشمند برای شوهران یا پدرانشان، زنانی که پشت برخی از موفقترین شخصیتهای خلاق تاریخ قرار داشتند نه تنها بیشتر عمر خود را در گمنامی سپری کردند، بلکه در بیشتر دوران تاریخ نیز پشت پرده آوازه مردان خود قرار داشتند.
در زیر نگاهی داریم به برخی از زنانی که نقشی کلیدی در موفقیت شوهران یا پدران خود داشتند.
زلدا فیتزجرالد
جستجوی نام «زلدا فیتزجرالد» به انگلیسی در گوگل نتایج بیشتری برای «اف. اسکات فیتزجرالد» و «اف. اسکات و زلدا فیتزجرالد» دارد تا خود این زن به تنهایی. همین نشان میدهد که او در بیشتر عمرش، و حتی بعد از مرگش، تنها به عنوان بخشی از زندگی شوهر معروفش شناخته میشد.
با این حال، زلدا سایر چیزی بیشتر از بخش افسونگر زوج فیتزجرالدها بود. او دختری یاغی در آلاباما و دارای روحیهای خلاقانه بود که میرقصید، نقاشی میکرد و با شدت زیاد مینوشت. استعداد او در نوشتن به حدی بود که شوهرش کار او را کپی میکرد، کلمات را عیناً از دفترچه خاطرات زلدا برای دیالوگی در رمان زیبا و ملعون استفاده کرد، و حتی کلماتی که زلدا صحبت میکرد را برای شخصیت رزالین کانج در رمان این سوی بهشت به کار برد. علیرغم اینکه آثار خلاقانه خود زلدا شهرت کمی به دست آورد، ولی میتوان گفت که حرفه موفق اف. اسکات بدون کمکهای (اغلب ناخواسته) همسرش نمیتوانست این قدر موفق شود.
النور مارکس
جوانترین دختر کارل مارکس که میراث او با خودکشی غمانگیزش ناشی از خیانت شوهرش تیره و تار شد، نیرویی قدرتمند در سیاست و ادبیات اروپا در دهههای پیش از فوتش بود. به عنوان یکی از اولین اعضای فدراسیون سوسیال دموکراتیک، النور مارکس سازماندهنده، نویسنده و سخنرانی پرشور برای این آرمان بود.
کارل مارکس بخش زیادی از خود را در النور میدید، ولی دخترش قاطعانه از چیزی که او اغلب در موردش ساکت بود، یعنی حقوق کارگران زن، دفاع میکرد. النور مارکس از اولین حامیان فمینیسم سوسیالیستی بود؛ اگر چه افسردگی و غم زیادش در نهایت بر چنین هیجانات تئوری و عملی غلبه کرد، با این حال او اثری ماندگار روی مکتبی که از پدرش به ارث برده بود باقی گذاشت، و بعد از فوت کارل مارکس نقشی مهم در ترجمه کتاب Das Kapital (سرمایه) به انگلیسی داشت.
ورا ناباکوف
در مصاحبه با روزنامه نیویورک تایمز در مورد اینکه چرا در طول مدت زمانی طولانی آثار بسیار کمی منتشر کرد، لوری مور نویسنده پاسخ داد که مردان زیادی را نمیشناسد که همزمان تدریس کنند، بنویسند و بچهها را بزرگ کنند، و اینکه «همۀ نویسندگان به ورا نیاز دارند.»
قطعاً اشارۀ مور به ورا ناباکوف مشهور، دستیار، ویراستار، منشی، مترجم، بایگانیکننده، دستیار تدریس و همسر ولادیمیر ناباکوف بود. با اینکه مسئولیتهای بینظیر زناشویی ورا وقت کمی برای او به منظور اختصاص دادن به آثار خودش باقی میگذاشت، با این حال حتی جدیترین هواخواهان ناباکوف هم نمیتوانند این نویسنده روس را بدون تقدیر شایسته از ورا تحسین کنند، چرا که بدون او شاهکار ولادیمیر ناباکوف در ظرف آشغال سوزانده میشد.
سوفیا تولستایا
کسی که در طول تاریخ به عنوان فردی بدخلق و حسود، زنی که در ازدواجی ننگین و پردردسر، و همچنین در مرگ شوهر خود، نابغه ادبی لئو تولستوی، نقش داشت در موردش صحبت شده است، سوفیا تولستویا انسانی به مراتب پیچیدهتر از چیزی که منتقدانش در موردش نظر دادهاند بود. به سختی میتوان باور کرد وقتی کسی 13 بچه را بزرگ میکند زمانی برای هنر یا هر چیز دیگری داشته باشد، ولی سوفیا نقش مادر و کدبانوی خانه را علاوه بر منشی، نماینده ادبی و عکاس ایفا میکرد.
با اینکه کمی از موفقیت تولستوی به تلاش خستگیناپذیر سوفیا (از طریق کپی کردن دستنویسها) نسبت داده شده، الکساندر پوپوف نویسنده زندگینامه سوفیا میگوید که نقش او در آثار لئو تولستوی بسیار مهم بود و او هنوز هم به طور شایسته برای حمایت عاطفیاش به شوهر همواره افسردهاش مورد تقدیر قرار نمیگیرد. در واقع، پوپوف میگوید، «سوفیا در مرکز خلاقیت تولستوی قرار داشت و غیرممکن است که بتوان زندگی و آثار تولستوی را بدون او تصور کرد.»
بیشتر بخوانید -> جملات کوتاه زیبا در مورد زنان
آنا داستایفسکایا
فیودور داستایوفسکی تا پیش از ازدواج با آنا گریگوریونا اسنیتکینا دو رمان منتشر کرده بود، ولی زیر قرض زندگی میکرد و با غم عاطفی از دست دادن همسر اولش و عاشق زنی دیگر شدن که حاضر نشده بود با او ازدواج کند، دست و پنجه نرم میکرد. در اینجا بود که آنا به داد او رسید: او هزینههای داستایوفسکی را به عهده گرفت، مغازهای کتابفروشی باز کرد، دستنوشتههای او را میخواند و نقد میکرد، و در همین مدت اولین زنی در روسیه شد که به طور جدی گردآوری و مطالعه تمبرها را دنبال کرد.
زمانی که داستایوفسکی فوت کرد، از زیر قرض درآمده بود و کتاب برادران کارامازوف به همسر خود تقدیم کرده بود. آنا به جمعآوری عکسها، نامهها و دستنوشتهها بعد از مرگ او ادامه داد و سرانجام زندگینامه داستایوفسکی، و همچنین خاطرات خود را منتشر کرد.
آلما رویل
آلفرد هیچکاک، که از سوی بسیاری یکی از بزرگترین فیلمسازان تمام دوران به شمار میرود، صفحهای در ویکیپدیا دارد که تنها به جوایزی که چه در دوران عمرش و چه بعد از مرگش کسب کرده، اختصاص دارد. ولی، در این صفحه هیچ اشارهای به زنی که در تک تک فیلمهای او (معروفتر از همه، روانی) نقش داشت نشده است؛ همسر او، آلما رویل. علاوه بر اصلیترین مشاور بودن و تنها کسی که هیچکاک برای زدن حرف آخر برای ساخت فیلمهایش نظر او را میپذیرفت، رویل خودش هم تدوینگر، تهیهکننده، کارگردان و فیلمنامهنویس بود.
در هنگام پذیرفتن جایزه یک عمر دستاورد هنری از بنیاد فیلم آمریکا، هیچکاک صحبتهایش را اینگونه به پایان برد:
«میخواهم تنها چهار نفر که بیشترین محبت، قدرشناسی، حمایت و همکاری دائمی را نثار من کردهاند را نام ببرم. اولی از این چهار تا تدوینگر فیلم، دومی فیلمنامهنویس، سومی مادر دخترم، پت، و چهارمی درخشانترین آشپزی که تا به حال در آشپزخانهای خانگی معجزه کرده است. و اسم همۀ آنها آلما رویل است.»
مارگارت کین
به لحاظ فنی، شوهر سابق مارگارت کین به نام والتر کین هنرمند مرد بزرگی نبود. ولی فقدان مهارتهای نقاشی جلوی او را نگرفت که آثار مارگارت را به نام خود جا بزند. بیزار از سوی منتقدان ولی ستایش شده توسط مردم، مارگارت کین نیروی پشت نقاشیهای چشمان بزرگی بود که در طول دهه 1960 به مبلغ میلیونها دلار فروخته شدند.
علیرغم ساعتهای طاقتفرسایی که مارگارت روی نقاشیها سپری میکرد، والتر تمام اعتبار برای آثار او را برای خود برمیداشت و در سال 1970، سالها بعد از طلاقشان، بود که مارگارت سرانجام حقیقت را به مطبوعات گفت. با اینکه او با کشاندن آن دروغگوی دلربا به دادگاه برنده 4 میلیون دلار غرامت شد، ولی والتر پیش از این تمام ثروت را خرج کرده بود. با این حال، مارگارت در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت که این «موهبتی» است که بالاخره میتواند نقاشیهای خود را امضاء کند.
گابریله مونتر
با اینکه او رابطهای عاشقانه با واسیلی کاندینسکی برای بیشتر از یک دهه داشت، ولی گابریله مونتر فقط معشوقهای نبود که نقاشی هم میکرد، او عضو بنیانگذار انجمن هنرمندان جدید مونیخ بود. به همراه کاردینسکی و فرانتس مارک، او به شکلگیری گروه اکسپرسیونیست سوارکار آبی کمک کرد. با اینکه برخی از آثار سوارکار آبی به دست نازیها افتاد، مونتر بعد از بازگشت به آلمان در پایان جنگ جهانی دوم بعضی از آنها را بازپس گرفت. علیرغم دورهای عدم فعالیت در طول جنگ و بعد از پایان رابطهاش با کاندینسکی، مونتر دوباره شروع به نقاشی کشیدن کرد و با شریک خود بنیاد مونتر آیکنر را تأسیس کرد.
لی کراسنر
احتمالاً نامی شناخته شده در دنیای هنر، لی کراسنر در بقیه دنیا فاقد همان نوع شهرتی است که، مثلاً، شوهرش جکسون پولاک دریافت میکند. رهبری در دوران اوج اکسپرسیونیسم انتزاعی، این نقاش بسیار بااستعداد بیشتر عمر خود را در سایههای پولاک سپری کرد؛ به طوریکه در دوران حرفۀ شوهرش خانم پولاک و و بعد از مرگ شوهرش، بیوۀ آقای پولاک خطاب میشد.
هنرمندی به شدت مستقل و خودانتقادی، لی کراسنر عمدتاً در صحنۀ هنر تحت نفوذ مردان نادیده گرفته میشد. برای سالهای طولانی او کار خود را فدا میکرد تا از شوهر الکلی و خود مخرب خود مراقبت کند، ولی آنقدر زنده ماند که نمایشگاهی از آثار خود در گالری وایت چپل در لندن، و همچنین طرحهای اولیه برای نمایشگاهی در موزه هنر مدرن نیویورک که مدت کوتاهی بعد از مرگش برپا شد را ببیند.
منبع: History Buff