نظامی گنجوی – عشق تو ز دل نهادنی نیست وین راز به کس گشادنی نیست

شق تو ز دل نهادنی نیست وین راز به کس گشادنی نیست

بردی دل و جانم این چه شور است
این بازی نیست دست زور است

از حاصل تو که نام دارم
بی‌حاصلی تمام دارم

بر وصل تو گرچه نیست دستم
غم نیست چو بر امید هستم

گر بیند طفل تشنه در خواب
کورا به سبوی زر دهند آب

لیکن چو ز خواب خوش براید
انگشت ز تشنگی بخاید

پایم چو دولام خم‌پذیر است
دستم چو دو یا شکنج گیر است

نام تو مرا چو نام دارد
کو نیز دویا دولام دارد

عشق تو ز دل نهادنی نیست
وین راز به کس گشادنی نیست


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل