سعدی – تا خیال قد و بالای تو در فکر منست گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم


به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل