نیما یوشیج – نازک‌آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به برم می‌شکند

فاطمه زاهدی دسته بندی: نیما یوشیج. موضوعات: شعر و شاعری و طبیعت. برچسب: گل. حرفه: جملات کوتاه شاعران بزرگ.

نازک‌آرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش آب ای دریغا به برم می‌شکند

نازک‌آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می‌شکند…

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

چایت را بنوش نگران فردایت نباش از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها
تو را من چشم در راهم شباهنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم
به تو که میرسم؛ مکث میکنم.. انگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام مثلا در صدایت… آرامش، یا در چشم هایت… زندگی،
جز من شوریده را كه چاره نیست بایدم تا زنده ام در درد زیست
مي تراود مهتاب مي درخشد شب تاب نيست يك دم شكند خواب به چشم كس و ليك غم اين خفته ي چند خواب در چشم ترم مي شكند
سبزه ها در بهار می رقصند، من در کنار تو به آرامش می رسم و آنجا که هیچ کس به یاد ما نیست تو را عاشقانه می بوسم تا با گرمی نفسهایم، به لبانت جان دهم و با گرمی نفسهایت، جانی دوباره گیرم.