محمود دولت آبادی – من در میان این کوچه ها و در این شب هایی که انگار صبح ندارند، دارم از بین می روم

فاطمه زاهدی دسته بندی: محمود دولت آبادی. موضوعات: غم و اندوه. برچسب: شب. حرفه: جملات نویسندگان بزرگ و معروف.

من در میان این کوچه ها و در این شب هایی که انگار صبح ندارند، دارم از بین می روم

من در میان این کوچه ها و در این شب هایی که انگار صبح ندارند، دارم از بین می روم…

به اشتراک بگذارید: پینترست تلگرام تامبلر لینکدین ایمیل

جملات مشابه

پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد الا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم ِ نوعی عادت
زخمی اگر بر قلب بنشیند تو، نه میتوانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی. زخم، تکه ای از قلب توست.
احساس می‌کنم از کتاب‌ها می‌ترسم. هر وقت خود را در میان کتاب‌ها می‌بینم، با صراحت بی‌رحمانه‌ای احساس نادانی می‌کنم.
مهربان باش، اما... از آدمهای پرتوقع فاصله بگیر مقیاست را به هم می زنند وحرمت مهرت را می شکنند آنها حافظه ضعیفی دارند خوبی ها را زود فراموش می کنند...
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ، ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ...
گذر زمان می تواند آدمی را تا حد یک کودک حساس و نازک کرده باشد.