عاشق شده‌ام بر تو تدبیر چه فرمایی از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟

عاشق شده ام بر تو،تدبیر چه فرمایی؟ از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟ تا جان و دلم باشد

جملات نظامی گنجوی

مجموعه بهترین جملات نظامی گنجوی

کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ست گرش صد جان بود بی‌عشق مُرده‌ست

مرا کز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاک عشق

شق تو ز دل نهادنی نیست وین راز به کس گشادنی نیست

بردی دل و جانم این چه شور است این بازی نیست دست زور است از حاصل تو که نام دارم

سخنان آموزنده نظامی گنجوی

گلچین سخنان ناب و آموزنده نظامی گنجوی

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟ بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند

به هنگام سختی مشو ناامید کز ابر سیه بارد آب سپید

بیا ساقی که لعل پالوده را بیاور بشوی این غم آلوده را فروزنده لعلی که ریحان باغ ز قندیل او

بده یک بوسه تا ده واستانی ازین به چون بود بازارگانی

بده یک بوسه تا ده واستانی ازین به چون بود بازارگانی چو بازرگان صد خروار قندی به ار با من

می و معشوق و گلزار و جوانی ازین خوشتر نباشد زندگانی

می و معشوق و گلزار و جوانی ازین خوشتر نباشد زندگانی تماشای گل و گلزار کردن می لعل از کف

جمله زیبای نظامی گنجوی

جملات و سخنان زیبای نظامی گنجوی

بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟ بگفت از دل تو می‌گویی من از جان

نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند

فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد

فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاک عشق آبی ندارد غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب‌دلان را پیشه

چه خوش نازیست ناز خوبرویان ز دیده رانده را در دیده جویان

چه خوش نازیست ناز خوبرویان ز دیده رانده را در دیده جویان به چشمی طیرگی کردن که برخیز به دیگر

متن کوتاه و عکس نوشته نظامی گنجوی

بهترین عکس نوشته ها از جملات و سخنان زیبای نظامی گنجوی

ز جان شیرین تری ای چشمه نوش سزد گر گیرمت چون جان در آغوش

مکن بازی بدان زلف شکن گیر به من بازی کن امشب دست من گیر به جان آمد دلم درمان من

منم عاشق مرا غم سازگار است تو معشوقی تو را با غم چکار است

منم عاشق مرا غم سازگار است تو معشوقی تو را با غم چه کار است تو گر سازی وگرنه من

مرا تا دل بود دلبر تو باشی ز جان بگذر که جان‌پرور تو باشی

مرا تا دل بود دلبر تو باشی ز جان بگذر که جان‌پرور تو باشی گر از بند تو خود جویم

بگفت از عشق کارت سخت زار است بگفت از عاشقی خوشتر چکار است

بگفت از عشق کارت سخت زار است بگفت از عاشقی خوشتر چکار است بگفتا جان مده بس دل که با

پرورده عشق شد سرشتم جز عشق مباد سرنوشتم

پرورده عشق شد سرشتم جز عشق مباد سرنوشتم آن دل که بود ز عشق خالی سیلاب غمش براد حالی یارب

در عشق چه جای بیم تیغ است تیغ از سر عاشقان دریغ است

در عشق چه جای بیم تیغ است تیغ از سر عاشقان دریغ است عاشق ز نهیب جان نترسد جانان طلب

به هنگام سختی مشو ناامید / کز ابر سیه بارد آب سپید / در چاره‌سازی به خود در مبند /