انیشتین هرگز در مدرسه در درس ریاضی مردود نشد

آلبرت انیشتین در مدرسه در درس ریاضی رد نشده بود!

درحقیقت، او در تمام دوران مدرسه‌اش در درس ریاضی عملکردی عالی داشت و حتی برای مدتی به این فکر می‌کرد که ریاضیدان شود. این شایعه که «انیشتین در مدرسه در درس ریاضی تنبل کلاس بود» وقتی به راه افتاد که او هنوز زنده بود و حتی در نسخه‌ای ویژه از مجلۀ Ripley’s Believe It or Not نیز انتشار یافت. در مقاله‌ای در این مجله تصویر انیشتین با تیتر «بزرگترین ریاضیدان در قید حیات، در ریاضیات رد شد» نشان داده شد بود. علاوه بر این حقیقت که چنین اتفاقی هرگز نیفتاد، دیگر قسمت نادرست این مقاله این بود که انیشتین اصلاً ریاضیدان نبود. ظاهراً انیشتین این مقاله به نظرش خنده‌دار آمد و در موردش گفت: «من هیچ وقت در ریاضی رد نشدم.. قبل از اینکه پانزده سالم شود حساب دیفرانسیل و انتگرال را به خوبی یاد گرفتم.» (15 سنی بود که در آلمان بیشتر دانش‌آموزان در صورت واجد شرایط شدن، تازه شروع به یادگیری حساب دیفرانسیل می‌کردند.)

انیشتین هرگز در مدرسه در ریاضی مردود نشد

انیشتین هرگز در مدرسه در ریاضی مردود نشد

در واقع، تا سن 12 سالگی، انیشتین خودش تلاش می‌کرد تا هندسه و جبر را شخصاً یاد بگیرد. والدین او متعاقباً کتاب‌هایی درسی برای او در راستای این هدف خریدند، و در یک تابستان، او هر دو مبحث را به خوبی فرا گرفت، ضمن اینکه خودش برهان‌هایی برای اثبات فرضیه‌های مختلف ریاضیاتی آورد، از جمله روش خاص خود برای اثبات قضیه فیثاغورث. همچنین در سن 12 سالگی، او شروع به یادگیری حساب دیفرانسیل کرد، که همانطور که پیش‌تر اشاره شد، حدود سه سال جلوتر از همکلاسی‌هایش بود که در نهایت واجد شرایط آموختن حساب می‌شدند.

اینکه چطور چنین شایعه‌ای به وجود آمد که انیشتین در سنین کودکی در ریاضی ضعیف بود کاملاً معلوم نیست. چند فرضیه در این مورد مطرح شده‌اند. یک روایت، که کسی نمی‌داند درست هست یا نه، این است که در سال 1896 (آخرین سالی که او به این مدرسۀ خاص رفت)، مدرسه‌ای که او در آن تحصیل می‌کرد سیستم نمره‌دهی خود را وارونه کرد تا «6» به جای اینکه پایین‌ترین نمره باشد تبدیل به بالاترین نمره شود، و «1» پایین‌ترین نمره شود، نه بالاترین. پس با مقایسۀ نمره‌های انیشتین با سال‌های قبلی، اینطور به نظر می‌رسید که او در سال آخر خود رد شده بود.

حکایت دیگر محتملی که وجود دارد این است که او مدام از ریاضیدانان کمک می‌خواست تا کارش را چک مجدد کنند، و همچنین به او کمک کنند که ایده‌های نظری او را در قالب زبان ریاضیات شکل و فرم دهند. این البته هیچ ربطی به ضعیف بودن او در ریاضی نداشت؛ فقط اینکه او ریاضیدان نبود و اغلب با مباحث بسیار پیشرفته‌ای در ریاضیات سروکار داشت که به طور کلی تنها ریاضیدان‌ها در آن‌ها ماهر بودند. حتی در این موارد هم، او به طور معمول چیزی که نیاز به دانستن داشت را خیلی سریع از ریاضیدانانی که به او کمک می‌کردند، یاد می‌گرفت.


بیشتر بخوانید -> زندگینامه و سخنان آلبرت انیشتین


جهت اطلاعات بیشتر

– یک افسانۀ دیگر در مورد انیشتین این است که او مطرح کنندۀ این نظریه بود که ما تنها از 10% مغز خود استفاده می‌کنیم، موضوعی که به طور کامل رد شده است (هم از این لحاظ که او هرگز چنین چیزی نگفت و اینکه ما در واقع از تمام مغز خود استفاده می‌کنیم.)

– با اینکه انیشتین در ریاضیات عملکردی عالی داشت، ولی او در زبان بسیار ضعیف بود، به خصوص در اوایل زندگیش )این موضوع در سال‌های بعدی عمرش نیز به میزان کمتری ادامه پیدا کرد، از جمله اینکه ابتدا در آکادمی پلی‌تکنیک فدرال به خاطر نمرات ضعیف در درس‌های غیر علمی پذیرفته نشد). طبق گفته‌های خود انیشتین، او تا سن چهار سالگی شروع به صحبت کردن نکرده بود. البته، این شاید به او کمک چشمگیری کرد تا عادت فکر کردن در قالب تصاویر، به جای کلمات، را در خود پرورش دهد، شبیه به نحوۀ فکر کردن خیلی از افراد ناشنوا. این عادت فکر کردن در قالب تصاویر تا حد زیادی باعث شد او اولین بار ایدۀ نسبیت خاص و عام با استفاده از «آزمایش‌های فکری» که به آن گدانکن اکسپریمنت (Gedankenexperiment) می‌گویند، به سرش خطور کند. البته ایدۀ اولیۀ او که اشتباهی در معادلات ماکسول وجود دارد وقتی به وجود آمد که شانزده سال داشت و با استفاده از آزمایش فکری پیش خود تصور کرد که اگر می‌توانستید با سرعت نور سفر کنید و سفر نور در کنار خود را مشاهده کنید، چه اتفاقی می‌افتاد. با این دیدگاه، نور به نظر شما ساکن می‌رسد، ولی معادلات ماکسول اجازۀ این موضوع را نمی‌داد. او سپس مقاله‌ای در این مورد در سن شانزده سالگی نوشت، و نظریۀ جدیدی را بر اساس این آزمایش فکری فرموله کرد، که در نهایت منجر به مقالۀ او در مورد نسبیت خاص شد.

– وقتی انیشتین از دانشگاه فارغ‌التحصیل شد، نتوانست در محیط دانشگاهی شغلی پیدا کند، و برای هیچ برنامۀ مربوط به سطح دکتری نیز پذیرفته نشد. در عوض، او شغلی را به عنوان متصدی حق اختراع درجه سه در ادارۀ ثبت اختراعات سوئیس قبول کرد. انیشتین در وقت آزاد خود، با کمک همسرش میلوا ماریک که کار او را چک مجدد کند (میلوا خودش نیز فیزیکدان و در ریاضی کمی پیشرفته‌تر از انیشتین بود)، چهار مقاله نوشت که دورنمای فیزیک را تغییر داد: اثبات اینکه نور نه فقط به عنوان امواج، بلکه هم به عنوان ذرات و هم امواج عمل می‌کند؛ اثبات وجود اتم‌ها و مولکول‌ها؛ شرح تئوری نسبیت خاص خود؛ و طرح کلی ارتباط بین ماده و انرژی.

– انیشتین بالاخره موفق شد همسر خود را با پیشنهاد پولی که به خاطر بردن جایزۀ نوبل برای نوشتن یک یا چند تا از مقاله‌های خود در سال 1905 در نهایت دریافت خواهد کرد (اعتماد به نفس او در اینجا ستودنی است!)، راضی به طلاق کند. ظاهراً، همسر او نیز پیش خود فکر می‌کرد که انیشتین شانس خوبی برای بردن آن داشت، چرا که بعد از حدود یک هفته فکر کردن راجع بهش، این پیشنهاد را قبول کرد. هر چند او مجبور شد تا سال 1921 صبر کند، ولی بالاخره آن پول را دریافت کرد.

– یک افسانۀ رایج دیگر این است که انیشتین جایزۀ نوبل را به خاطر تئوری نسبیت خاص خود دریافت کرد. در حقیقت، او در اصل آن را برای «کشف قانون اثر فوتوالکتریک» دریافت کرد. در آن زمان، انیشتین بسیار در میان عموم محبوب شده بود و فشار زیادی وجود داشت که به خاطر کارهایش برندۀ جایزۀ نوبل شود. با این حال، بحث زیادی پیرامون کار او در زمینۀ نسبیت خاص وجود داشت، به همین دلیل کمیتۀ نوبل نمی‌خواست برای آن به او جایزۀ نوبل دهد. کارل ویلهلم اسن در آخر پیشنهاد داد که آن‌ها می‌توانند برای کشف قانون جدیدی از فیزیک به او جایزۀ نوبل اهدا کنند، تا مشکل عدم امکان جایزه برای نسبیت خاص را به این شکل حل کنند و افکار عمومی را خشنود سازند. علی‌رغم این که نسبیت خاص و عام فیزیک نظری را متحول کرد، ولی انیشتین هیچ گاه جایزۀ نوبل دیگری برنده نشد.

– بر خلاف خیلی از دانشمندان، انیشتین معتقد به وجود خدا بود. البته، نه ضرورتاً خدای هیچ دین خاصی. او اعتقاد خود را این گونه توضیح داد: «وجود روحی معنوی، بیانیه‌ای در قوانین کائنات است. روحی که بسیار برتر از روح انسانی است، و ما با قدرت‌های کم خود در مقابل آن محقر هستیم. به این شیوه، دنبال کردن دانش منجر به احساسی روحانی از نوعی خاص می‌شود.» … «ما در جایگاه کودکی کوچک هستیم که وارد کتابخانه‌ای بزرگ پر از کتاب‌ها به زبان‌های مختلف می‌شود. کودک می‌داند که یک نفر باید این کتاب‌ها را نوشته باشد. او نمی‌داند چگونه. او زبانی که کتاب‌ها به آن نوشته شده‌اند را نمی‌فهمد. کودک به صورت مبهمی به وجود نظمی رمزآلود در چیدمان کتاب‌ها شک می‌کند ولی نمی‌داند که آن چه چیزی است. این، به نظر من، نگرش حتی باهوش‌ترین نوع بشر نسبت به خداست. ما می‌بینیم که کائنات به طرز حیرت‌آوری مرتب شده و از قوانین معینی پیروی می‌کند، ولی تنها به صورت مبهمی این قوانین را می‌فهمیم.»

– افسانۀ دیگری پیرامون انیشتین این است که او رابطه‌ای عاشقانه با مریلین مونرو داشت. در حقیقت، انیشتین هیچ وقت حتی او را ملاقات نکرد. خیلی از طرفداران این افسانه ادعا می‌کنند که مونرو پیشنهاد داد که آن دو بچه‌ای با هم داشته باشند، بچه‌ای ایده‌آل که چهرۀ مونرو و مغر انیشتین را داشته باشد. انیشتین ظاهراً پاسخ داد، «ولی اگر چهرۀ من و مغز تو را داشته باشد چی؟» این اتفاق البته هرگز رخ نداد و این حکایت معمولاً به دیگر بازیگران زن و اندیشمندان، از جمله ایزادورا دانکن و جرج برنارد شاو، نیز نسبت داده شده است.


منبع: todayifoundout


مطالب زیر را نیز از دست ندهید:

آیا داستان افتادن سیب روی سر نیوتن واقعیت دارد؟

نامه چارلی چاپلین به دخترش نوشته یک ایرانی بود!

داستان عکسی پزشکی که دنیا را تغییر داد